دلنوشته های یه عاشق
به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم ازمطالب لذت ببرید برای شادی روح شهدا صلوات..

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های من و آدرس ebrahim4369.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






جیمی نت جیمی نت

آمار مطالب

کل مطالب : 44
کل نظرات : 92

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 12
باردید دیروز : 194
بازدید هفته : 576
بازدید ماه : 1050
بازدید سال : 2850
بازدید کلی : 30997
برونسی ومنور

بعدازیک عملیات ایذایی وقتی قصد برگشت به خط خودی داشتیم راه را گم کردیم.

شهید برونسی ازطریق بیسیم با خط تماس گرفت.وضعیت را برایشان توضیح داد.

گفتند:برایتان منورمیزنیم وموقعیت خودمان را اعلام میکنیم.

آسمان را نگاه کردیم دیدیم درچهار جهت ما منور روشن شد..

متوجه شدیم...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1473
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


محمودکاوه

زماني كه قرار بود پاكسازي شهر مهاباد صورت بگيرد كاوه در عمليات قبل مجروح شده بود

و در اروميّه بستري بود آقاي قمي علاوه بر فرماندهي پادگان جانشيني كاوه را نيز به عهده داشتند .

در اولين مرحله عمليات كمين خورديم و چون عمليات لو رفته بود به پادگان پيرانشهر بازگشتيم ،

صبح از پاسگاه ارتش تماس گرفته و گفتند كموله و دمكرات به داخل شهر حمله كرده اند و پايگاه ارتش در خطر است

همان موقع كاوه با حالت مجروحيّت با هلي كوپتر به پادگان آمد

وقتي گزارش منطقه را به وي داد و درخواست چاره كرد كاوه گفت :

نيروها را عقب نشيني بدهيد ما هم از پادگان تيپ عقب نشيني كرديم

و توپخانه كموله و دمكرات را زير آتش گرفت بطوريكه به طرف بيرون شهر عقب نشيني كردند

و سپس پاسگاه آنان را زير آتش خود گرفت كه دشمن تعداد بسيار زيادي كشته و اسير داد

و به اين صورت مهاباد كاملاً به تصرف نيروهاي خودي در آمد

تعداد بازدید از این مطلب: 1347
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شربت صلواتی

دو تا بچه یک غولی را همراه خودشان آورده بودند و های های می‌خندیدند.

گفتم: «این کیه؟»

گفتند: «عراقی!»

گفتم: «چطوری اسیرش کردید.»

باز می‌خندیدند!

گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بوده. تشنگی فشار آورده و با لباس بسیجی‌های خودمان آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته؛ بعد پول داده بود! این‌طوری لو رفت...» هنوز می‌خندیدند.

تعداد بازدید از این مطلب: 1483
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


کوچه لیلا

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پرز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
برصلیب عشق خوارم کرده ای
جام لیلا رابه دستم داده ای
وندر این این بازی شکستم داده ای
نشترعشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم ،می زنی
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن
من که مجنونم تومجنونم مکن
مرد این بازیچه ،دیگر نیستم
این تو لیلای تو.........من نیستم
دل مجنون دیکر از عشق زمینی قطع امید میکند وخالصانه پروردگار مهربانش را که منتظر اوست می خواند که در حدیث آمده است اگر بنده می دانست که خدا چقدر اورا دوست می دارد وعاشقش است از شوق او هر دم جان می داد
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ وپیدا وپنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی؟
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق ،یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم درحسرت یک یاربت
غیر لیلا بر نیامد ازلبت

روزوشب اورا صداکردی ولی
دیدم امشب بامنی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
درنهایت لیلی از راه می رسد وخداوند بامجنون حسن ختام می کند.
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مردراهش باش تا شاهت کنم
صد چون لیلاکشته راهت کنم

تعداد بازدید از این مطلب: 1543
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


رباعی از خیام

ای قاضی شهر از تو پرکارتریم/با این همه مستی زتو هوشیارتریم/تو خون کسان خوری وما خون رزان/انصاف بده کدام خون خوار تریم؟/

تعداد بازدید از این مطلب: 1584
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عشق

بازگفتگوی عشقه . بگو مگوی عشقه
باز دل تنهای من در جست و جوی عشقه
این شور و حال از منه یا هایو هوی عشقه
عشقه اشتباه نکنم ، چرا روش درو وا نکنم ، یه عمری به دنبالشم ، چرا اونو صدا نکنم
چه احساس قشنگی ، بهار رنگارنگی ، صدای زنگه عشقه ، چقدره گوش بزنگی
صدای پاش میاد ، یواش یواش میاد ، غمشو دوست دارم ، اونم باهاش میاد
عشقه اشتباه نکنم ، چرا روش درو وا نکنم ، یه عمری به دنبالشم ، چرا اونو صدا نکنم
چه احساس قشنگی ، بهار رنگارنگی ، صدای زنگه عشقه ، چقدره گوش بزنگی

تعداد بازدید از این مطلب: 1750
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


دو راهی

ﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﮐﯽ ﻓﮑﺮ ﺑﺮﺩ؟
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ "ﺍﻭ " ﺑﺎ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ
ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﻡ ﺩﻡ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺁﻣﺪﻡ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﯽ ﺗﻘﺎﻃﻊ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺘﻪ : " ﻻ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﯾﻦ " ﭘﺲ ﺩﻭﺭﺍﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
شاعر کاظم بهمنی

تعداد بازدید از این مطلب: 1561
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


لامپ

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

تعداد بازدید از این مطلب: 644
برچسب‌ها: لامپ ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


یک لنگه کفش

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت میرفت

به علت بی توجهی یک لنگ کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد

مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف  می خوردند

ولی پیرمرد بی درنگ لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت

همه تعجب کردند....

پیرمرد گفت: یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود

 ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد . چقدر خوشحال خواهد شد....

 

نتیجه داستان :ببخشید و لبخند بزنید تا بتوانید راحت تر فراموش کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 1071
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


حافظ

ای که در زنجیر زلفت چندین آشناست
..خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
..رخ تو در نظر من چنین خوش آراست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
..ترک کام خود گرفتم تا بر آید کام دوست

دلبر که جان فرسود از و کام دلم نگشود از او
..نومید نتوان بود از و باشد که دلداری کند

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
..به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
..ورای حد تقریرست شرح آرزومندی

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دلگشاد
..گویی که تیغ تست زبان سخنورم

تعداد بازدید از این مطلب: 631
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


اشعار عاشقانه

خوش آن چشمی که بیند روی ماهت

خوشا آن سر که گردد خاک راهت

روا باشـد دهـد جان عاشـق تو

اگـر افـتد به روی او نـگاهـت

 

خوشا آنان که در دامت اسیرند

به رخسار دل آرایت بصیرند

مکن از بین ما گلچین که گفتند:

کریمان, خوب و بد با هم پذیرند

 

شب و حیرانی و ما چشم در چشم

نشسته در تمنا , چشم در چشم

بیا تا بشکفد آیینه از تو

تماشا در تماشا چشم در چشم

 

همه شب تا به سحر ,چشم به راهت هستم

صنما منتظر چهره ماهت هستم

دلم از شوق تو لبریز صفا شد امشب

به دل شب به تمنای نگاهت هستم

تعداد بازدید از این مطلب: 638
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


عشق

گفتم:میری؟

گفت:آره

گفتم:منم بیام؟

گفت:جایی که من میرم جای 2نفره نه 3نفر

گفتم:برمیگردی؟

فقط خندید...

اشک توی چشام جمع شد . . . سرمو انداختم پایین

دستشو گذاشت زیرچونم و سرمو آورد بالا

گفت:میری؟

گفتم:آره

گفت:منم بیام؟

گفتم:جایی که من میرم جای 1نفره نه 2نفر

گفت:برمیگردی؟

گفتم:جایی که میرم راه برگشتی نداره.

.

.

.

من رفتم . . . اونم رفت

ولی

اون مدت هاست برگشته

و

با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده

تعداد بازدید از این مطلب: 662
برچسب‌ها: عشق ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود